loading...

KhialKhoshAsheghaneMan

رمانی احساسی غمگین گاهی طنز⁦(✷‿✷)⁩

بازدید : 174
يکشنبه 26 مهر 1399 زمان : 18:36

#آوا

ایییشش پسره نچسپ حالا انگار می‌خوایم بخوریمش😒😒

رهام پشت سر امیر رفت و درو محکم بست که زمین تکون خورد صندلی لرزید و با مخ رفتم عقب پخش زمین شدم

اون پسره امیر میلاد عین برج زهرمار نگاه میکرد و می‌خندید یاشار اومد کمکم کرد بلند شم چه عجب یه فرد با شعور تو این جمع پیدا شد رهامم که قربونش برم دو دقیقه نیومد بیرون ببینه مردم زندم امیرم که تعطیلات عید نوروز بود

بلاخره رضایت دادن و تشریف آوردن بیرون امیر که همچنان با حالت مسخره‌‌‌ای نگاه میکرد رهام با یه چی شده زیبا بحث و اغاز کرد

÷دست و پا چلفتی هم که هست پس فردا باید از وسط خیابون جمعش کنیم😐😒😒

واقعا دردم گرفته بود خیلی خودمو کنترل کردم گریه نکنم که با این حرف امیر بغضم شکست و گفتم

×ب..باشه اگه مشکلتون منم از اینجا میرم

کیفم و برداشتم و به سمت در حرکت کردم ...با صدای وحشتناک بلندی ناخودآگاه وایسادم

®کجا سرتو انداختی پایین میری مگه تو صاحب نداری؟؟!!!

ای خدااا از شر اون پسره پوریا خلاص شدم حالا نوبته رهامه 😣

×نه من صاحب ندارم من هیچ‌کس و ندارم من پدر و مادر ندارم من یه بدبخت بیچاره ام که همه بهش دستور میدن

و خودمو انداختم رو زمین و شروع کردم به گریه کردن

رهام اومد سمتم و بغلم کرد و گفت

®خواهری بخدا قصد بدی نداشتم نمی‌خواستم ناراحتت کنم من.من نگرانتم

بعدم بلند شد و رفت سمت امیر و گفت

®ببین امیر به اون خدایی که می‌پرستی قسم اگه یبار دیگه اوا رو اذیت کنی پا میزارم رو برادرانه و دوستی و همه چی فهمیدی؟؟؟

÷آفرین اقا رهام بخاطر یه دختری که هنوز دو روز نیست دیدیش سر من داد میزنی؟؟

®دِ لعنتی اون دختری که ازش حرف میزنی خواهرمه میفهمی؟؟؟

÷باشه داداش اروم باش غلط کردم

امیر اومد سمتم و دستم و گرفت و برد سمت اتاق

×هوی پسره پررو چیکار میکنی؟؟

÷ببین جنگ ما تا ابد ادامه داره افتاد؟

×پس چی معلومه که ادامه داره پسره پر رو اگه تا الان چیزی بهت نگفتم فقط بخاطر رهام بود 😏

÷به به میبینم زبون در آوردی دختر دبیرستانی

×عای با سواد عای خواننده عای خوشتیپ خوش صدا محض اطلاع جنابعالی دبیرستانی نیستم 😒

÷پس چی لابد پیش دبستانی ؟؟😐😑

×نخیر دانشگاهیم

÷نه بابا جوجو چی میخونی؟

×پزشکی

÷بابا پزشک کی بودی تو؟؟

×داداشم😐😂😂

هلش دادم و از اتاق اومدم بیرون

.....

بعد از شام قرار شد جرعت حقیقت بازی کنیم

اول افتاد به منو کاترینا

×خب بانو افشار جرعت یا حقیقت؟؟

÷آوا اذیت نکنیا،جرعت

×رهامو ببوس

®،©هن 😳

×همون که شنیدی😎

کاترینا با غیظ صورتش و برد سمت صورت رهام و تو چشماش زل زد

منم از فرصت استفاده کردم گوشیمو آوردم و ازشون فیلم گرفتم

خواستم در برم که رهام داد زد

®امیر بگیرششششش

اونم دستمو گرفت و پرت شدم تو بغلش هیکل گندشو انداخت روم و گوشیو ازم گرفت و فیلم و پاک کرد و همچنان رو من بود😐

جیغ کشیدم

×آییییی گنده بک جمع کن خودتو یه لگد تو شکمش زدم که از درد صورتش جمع شد

یه لحظه دلم به حالش سوخت خیلی محکم زدم😣

ولی حقش بود

بار دوم افتاد به منو این خرس گریزلی 😒

÷جرعت یا حقیقت😈

×جرعت😎🤘

÷برو تو یه اتاق تاریک و در قفل😈

وااییی خدایا این دیگه چه بی رحمیه🥺

ولی کم نیاوردم و با اعتماد به نفس گفتم

×قبول😏

÷مطمعنی😳

×بله😎

دستمو گرفت و برد سمت اتاق درو قفل کرد

.....

#امیر

پنج دقیقه تموم شد ولی جیکش در نیومد😳

درو باز کردم و از چیزی که دیدم یه لحظه قلبم وایساد⁦⊙﹏⊙⁩

خب عشقا پارت چطور بود؟؟

نظر فراموش نشه😍

براساس نتایج آخرین نظر سنجی افزایش انزجار صهیونیست‌ها از نتانیاهو
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی