loading...

KhialKhoshAsheghaneMan

رمانی احساسی غمگین گاهی طنز⁦(✷‿✷)⁩

بازدید : 137
يکشنبه 19 مهر 1399 زمان : 21:36

#آوا

#زمان حال

تو چشاش خیره شدم و داد زدم

+توووو خجالت نمیکشی؟؟

از من خجالت نمی‌کشی

مگه مامانم کم برات مادری کرد؟؟

مگه بابام کم برات گذاشت؟؟

وقتی ۱۳ ساله بود مامان بابای بی معرفتت ولت کردن کی زیر پرو بال تو گرفت کی پسرم خطابت کرد؟؟

بد بود سر و سامونت داد که الان عین برج زهرمار اینجا وایسادی به من خیره شدی؟؟

از اون سه تا مظلوم خجالت نکشیدی اونا چه گناهی کرده بودن؟؟

پست فطرت اونا فقط پنج سالشون بود حقشون این بود؟؟

پوریا که از لحن من چشاش اندازه توپ بسکتبال شده بود تقریبا با تن صدای خودم گفت

_د لعنتی من این کارارو بخاطر تو کردم ببین این همه پول این همه ثروت میتونیم یه زندگی ایده ال و شروع کنیم هر روز سفر از این مزون به اون مزون هر چی بخوای برات میخرم هوم نظرت چیه؟؟

+خفشو خفشو من نخوام تو ثروتتو که همشو از بالا کشیدن مال و اموال بابای من بدست آوردیو به پام بریزی کیو باید ببینم؟؟

من نعشمم رو دست تو نمیندازم😏

_عههه نه بابا خیل خب خودت خواستی سینااا سینااا هوی گنده بک

$ب..بله آقا

_بیا به این حالی کن کی اینجا دستور میده😏

چرا دروغ واقعا ترسیدم از اینکه اون چیزی که تو ذهنم میگذره اتفاق بیفته

اره الان وقتش بود نقشمو عملی کنم

با ناز و عشوه فیکی که خودمم حالم بهم خورد صداش زدم

+اممم عشقم پوریااااا!!

با چشمای گرد شده برگشت مطمئنم که از لحنم جا خورده بود

_جا..نم

+با..باشه قبول باهات ازدواج میکنم

چشماش برق زد بدو اومد سمتم و یک متریم وایساد و گفت

_راست میگی؟؟!!!

+اره عشقم حالا میشه دست و پام و باز کنی مگه کسی دست و پای خانمشو میبنده؟؟!😏

_اگه فرار کنی چی؟؟

+فراررر؟؟ مگه کسی از دست عشقش فرار میکنه؟؟

خیلی خوشحال شده بود اینو میشد از چشماش خوند تو دلم به سادگیش خندیدم

_هووییی گولاخا مگه نمی‌بینید خانمم اذیته زود بیاید دست و پاش و باز کنید

$چ..چشم آقا

یکیشون اومد سمتم و مشغول باز کردن دست و پام شد

وقتی دست و پام و باز کرد بدو بدو رفتم سمت پوریا و دستمو حلقه کردم دور گردنش و شونه به شونه هم رفتیم بیرون تو حیاط یه حیاطی که بیشتر شبیه باغ بود

وقتی داخل اون انبار بودم به وضوح میشد نگاه عصبانی کاترینا رو دید

فکر میکرد واقعا من می‌خوام زن این پست فطرت شم!!

باید باهاش حرف میزدم و تنها راه رسیدن به خواستم خوب رفتار کردن با پوریا بود

دستمو کشید و برد سمت تاب سفید رنگی که ته باغ بود

نشستم تو تاب و پوریا مشغول تاب دادنم شد

سرم و بردم عقب و خم کردم با لحن کش داری گفتم

+پوریااااااا عزیزممم

_جانم خوشگل خانم

+میگمااا یه چیزی ازت بخوام نه نمیگی؟؟

_چی مثلا!!؟؟

+تو اول قول بده نه نگی

_قول

+میگم این دوست من کاترینا اینجا چیکار میکنه؟؟

_اون حسابش جداس با ارش

ار..ارش اره همونی که کاترینا تو پرورشگاه برام تعریف کرددد

#فلش بک

#کاترینا

چند وقتی می‌گذشت از زمانی که بابام مارو سپرد به پرورشگاه

نمی‌دونم چطور دلش اومد

هعییی روزگار هیچ کی منو کتایون و تو این دنیا دوست نداره هیچ کی

نه برای مامان مهم بودیم نه بابا

بیشتر دلم واسه کتایون میسوزه اون هنوز بچس گناه داره دلش میشکنه

ولی من یاد گرفتم مستقل باشم

یاد گرفتم یادم بره که یه زمانی پدر و مادر داشتم

باید مراقب خودمو کتایون باشم

اره من میتونم

لبخندی رو لبام نقش بست رفتم تو حیاط پرورشگاه دیدم کتایون داره با دوست جدیدش تاب بازی میکنه

هعییی کاش منم همسن تو بودم زودی سختیای دنیا یادم می‌رفت

با صدای خانم جاهد برگشتیم سمتش یه پسره تقریبا ۱۸.۱۹ ساله داشت با خانم مدیر حرف میزد عجیبه !!!

یکم که دقت کردم یادم اومد این این آرشه پسرعموم از بچگی عاشقم بود ولی نه عاشق خودم عاشق مال و اموال بابام😏

به سمتم اومد و گفت

_به به دختر عموی عزیزم حالت خوبه

+اینجا چیکار می‌کنی ارش

_اومدم ملاقات دخترعموم

با دستام کمرشو گرفتم و به سمت در خروجی هدایتش کردم همین طور که به کارم ادامه میدادم گفتم

+بیا بیا برو از اینجا مگه بیمارستانه که اومدی ملاقات؟؟!!!😐

_کاترینا من دوست دارم حالت خوبه اذیتت که نکردن

+بله حالم خوب بود تا وقتی که جنابعالی اومدیو گند زدی تو حال خوشم😒😒

_باشهه من میرم ولی بدون که برمیگردم😏

ای خدااا همینو کم داشتم☹️

#زمان حال

#آوا

ارههه خودشه ارش همون پسر عموش

+امم عشقم میتونم با کاترینا حرف بزنم تنهایی

_نه

+پوریااا☹️🥺

و سرم و به حالت قهر اونور کردم

اومد سمتم و دم گوشم گفت

_ مگه میشه رو خواسته خانمم نه بیارم باشه ولی کوتاه

تو دلم عروسی به پا شد خیلی حرفا داشتم که با کاترینا بزنم

+مرسی عشقم

لبخند فیکی زدم ولی در اصل همچین حسایی داشتم:🤮🤢😖

خب دوستان پارت و دوست داشتید ؟؟

پارت نسبتا طولانی😜

کم کم رهامیر وارد داستان میشن ولی هنوز مونده

کامنت فراموش نشود

کامنت نزارین ماهی یکبار پارت میزاریم

چون با این که امتحانات مهر شروع شده ولی به عشق شما با جون و دل پارت میزاریم😍😍

رییس قوه قضاییه: سال ۹۹ سال افزایش نظارت‌های کیفی و کمی در قوه قضاییه است/ اگر کرونا نبود، اعلام می‌
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی